مسابقه “هوش برتر” و تعریف وارونه از نخبگی

مسابقه هوش برتر در آخرین مرحله خود در ۱۶ آذر مصادف با روز دانشجو به پایان رسید. این مسابقه چندماهی بود که از شبکه نسیم پخش می شد. برنامه ای که شرکت کنندگانش جوان و معمولا از دانشگاههای طراز اول کشور بودند. کلیت این برنامه تلویزیونی بر پرسش های تک پاسخی بود. مثلا زمین و ماه هردو به دور یکدیگر می چرخند؟ که شرکت کننده باید پاسخ منفی یا مثبت می داد؛ یا در مرحله ای دیگر شرکت کننده باید حروف کلماتی را که قرائت می شدند برعکس می کرد و کلمات را از آخر به اول بیان می کرد مثلا “رودربایستی” را باید می گفت: ی-ت-س-ی-ا-ب-ر-د-و-ر .


این یادداشت در پی نگرشی انتقادی به مسابقه فوق نوشته شده است؛ براین اساس این مسابقه دو نگاه را می تواند به مخاطب بدهد اول اینکه تلویزیون ملی، برنامه ای مختص جوانان دانشگاهی و اهل کتاب ساخته است که در جای خود ارجمند است و نگاه دوم اینکه تلویزیون آگاهانه یا ناآگاهانه، تعریف قدیمی و عامی از نخبگی را بازتعریف می کند؛ در تعریف عامی، نخبه کسی تلقی می شود که پاسخ هر سوالی که از او بپرسند می داند؛ یعنی نخبه، هم تراز با حافظه کامپیوتر قرار می گیرد! نخبه در اینجا در هر رشته و شاخه ای که تحصیل کرده است به یک چشم نگریسته می شود؛ فرقی نمی کند که فلسفه خوانده باشد یا مهندسی عمران، ادبیات خوانده باشد یا میکروبیولوژی!

 

تمام این افراد در یک مرکز ثقل بهم می رسند و آن “همه چیز دانی” و توانایی بخاطر سپردن کلمات، اعداد و تصاویر است! براین مبنا می توان اینگونه گفت که تلویزیون درصدد وارونه جلوه دادن کارکرد نخبه در جامعه است. یعنی کارایی او را می خواهد تنها در حوزه ی حافظه ی قوی خلاصه کند کاری که امروزه یک گوشی ساده با وصل شدن به اینترنت با سرعت و دقت بیشتری انجام می دهد.

 

این در حالی است که حافظه و هوش اگرچه از الزامات نخبگی در معنای اصیل هستند ولی بی شک کافی نیستند. نخبه دارای حرفی نو و خلاقیت است، قابلیت تحلیل مسائل و نتیجه گیری منطقی با توجه به تجربه علمی اش را دارد! او راه حل می دهد و احتمال اینکه پاسخ بسیاری از سوالات برنامه هوش برتر را نداند زیاد است، چون ذهنش مشغول تحلیل داده های مرتبط با حوزه فعالیتش برای اهداف مشخص است؛ نه از بر کردن خروارها اطلاعات خام که غیر از مسابقه به هیچ کار دیگر نمی آیند!

 

اگر به سیستم آموزشی مدارس و دانشگاهها در ایران توجه کنیم برتری شیوه آموزشی حافظه محور را بر خلاقیت محوری می توانیم مشاهده کنیم. در جامعه ای که تا چندسال قبل، نخبگی با کسب نمره ۲۰ معنا می گرفت (و البته اکنون هم با نمره ی عالی و خیلی خوب ارزیابی می شود) خانواده هایی پدید آمدند که تمام آرزو و انتظارشان کسب این نمره از جانب فرزندانشان بود! در درون همین فرهنگ آموزشی، مدارس، کوچکترین اعتنایی به نوآوری های دانش آموزان نداشتند، پس چرخه ی تقدس حفظیات کتب درسی را تا مرزی به نام کنکور پیش بردند تا دانش آموز در آنجا هم بر پایه ی حافظه و نه خلاقیت، سوالات تستی را برای قبولی در دانشگاه علامت بزند. بی شک او که حافظه ی قوی تری داشت و تست های صحیح بیشتری می زد دانشگاه بهتری قبول می شد و البته امروز خیل عظیم بیکاران این دانشگاه ها که پایه و اساسشان حفظیات بوده، نه تحلیل، دلیلی بر غلط بودن سیستم آموزشی ما بوده است! آمارهای ثبت نام استخدامی ها نشان می دهد که اکثر تحصیلکردگان چشم به راه استخدام دولتی هستند، تا کارمندی با حقوق ماهیانه ی متوسط شوند که تخصص پیچیده ای را نمی طلبد و فرد تنها باید با روند کاغذبازی ادارات آشنا باشد! حال با این تفاسیر، مسابقه هوش برتر می توانست ۲۰سال پیش مخاطب پیگیر داشته باشد نه امروزی که بیش از ۷۰۰هزار نفر از فارغ تحصیلان، با ذهنی پر از اطلاعاتی که به هیچ کارشان نمی آید در انتظار آینده ای مبهمند و ضرر حافظه محوری سیستم آموزشی را هر دقیقه درک می کنند.

انصار امینی